loading...

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

بازدید : 4
سه شنبه 13 اسفند 1403 زمان : 13:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

«این جهان جولانگه غارت بدست ابلهان عاقلان در کار و تدبیر و فریب مردمان»

تا آنجا گفتیم، که انسان به واسطه ماشین آلات کشاورزی وقت زیادی پیدا کرده بود، محصول زیادی به دست می‌آورد، دیگر وقت زیادی را در طبیعت و کنار زمین سپری نمی‌کرد، در عوض، بلاتکلیف، و سرگردان بود و دنبال پر کردن اوقات فراغت می‌گشت. از این رو؛ (نابغه‌ها، باهوشها)، دست به کار شدند، و برای آدم‌ها برنامه‌ریزی کردند. ابتدا جایی برای دور هم جمع شدن طراحی شد، قهوه‌خانه، کلوپ‌ها، و...

اول، همه چیز عادی و خوب به نظر می‌رسید، اما رفته، رفته حوصله آدم‌ها سر رفت، و باید کاری جدید می‌کردند. برای سرگرمی‌و لذت و هیجان شروع به شرط‌بندی، مسابقات مختلف، و... کردند. حالا انسان از وضع موجود، تا حدودی لذت می‌برد اما بشنویم از زمین!

زمین تنهاتر شده بود و همچنان غرق در افکار خود، دنبال دلیل این همه بی وفایی، و بی‌مهری آدم‌ها می‌گشت. اما به نتیجه نمی‌رسید.

زمین شده بود محل تاخت و تاز آهن و فولاد. به جای کشت و کار، ساختمان‌های بزرگ از دل خاک سر درآورده بودند، همه چیز سرد بود؛ آدم‌ها با ولع زیاد زمین را شکافته و ساختمان می‌ساختند، آهن‌ها و بتُن به روی هم، که زمین را آزار می‌داد و جز سردی چیزی به زمین منتقل نمی‌شد، زمین این‌ها را می‌دید و از عمق نهاد خود آه می‌کشید، ولی گوش کسی بدهکار نبود.

انسانها زمین را نادیده گرفتند. اندک مردمانی را هم که هنوز روی زمین کشت و کار می‌کردند، توقعشان از زمین بالا رفته بود و با انواع ابزار و وسایلی که انسان طراحی کرده بود، مانند: ماشین آلات کشاورزی به جانش افتاده بودند و انواع کودها و سموم را به خورد زمین می‌دادند، و بهره وری زمین را بالا می‌خواستند. آنها یا بهتر است بگوییم ما بیش از توان زمین از او انتظار داشتیم، «زمینمان» را آزار می‌دادیم؛ چون محصول بیشتری می‌خواستیم.

از آن طرف، آدم‌ها را وارد یک چرخه رقابت کردند. هر کس می‌خواست از دیگری «بالاتر» باشد، «خوشبخت‌تر» باشد «بهتر» باشد، و این «بلای» جان آدم‌های عصر صنعت شد.

هیچکس به وضع موجود خود راضی نبود.

«لذت» و «شادی» را با هم عوض کردند و کسی مفهوم شادی را، دیگر درک نمی‌کرد. انسان فقط به لذت می‌اندیشید، و به گمان خود با لذت بردن از زندگی می‌خواست خوشبختی را به دست آورد، در صورتی که هر چقدر انسان بیشتر غرق لذت می‌شد، شادی کمتری را تجربه می‌کرد.

در واقع شادی از انسان‌ها قهر کرده بود و انسان به لذت بردن از زندگی دلخوش بود؛ و این امر باعث خیانت‌ها، جنایت‌ها و خلاصه فریب‌کاریها، در جامعه گشته بود.

کسی هم به دنبال ریشه آن نبود، هر کس خوشبخت بود که ویلای بزرگتر، ساختمان بزرگتر، ماشین بهتر، داشته باشد و این چیزی بود که کمپانی‌های بزرگ و آدم‌های باهوش برای ما، برنامه‌ریزی کرده بودند.

دیگر دست‌ها «پینه» نداشت؛ اما دل‌ها پر از «کینه» شده بود.

دیگر «پاهای» کسی تاول نداشت، خسته نبود، اما درست کردن «پاپوش» برای دیگران اولویت خیلی‌ها شده بود.

دیگر تجارت «پایاپای» وجود نداشت، اما به جایش، برای فروش کالاهایشان، «پشت پا» به هم میزدند.

پیشانی‌ها صاف بودند، اما قلب‌ها چین و چروک داشتند.

زمین، سنگلاخ نبود، صاف شده بود، اما آسمان، دیگر آبی و صاف نبود.

سرما دیگر بیداد نمی‌کرد ولی گرمای خانه و خانواده هم دیگر نبود.

و آدم‌هایی که در کنار هم «بدون رنج» شاد نبودند.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

بازدید : 9
دوشنبه 5 اسفند 1403 زمان : 10:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دنیا را آدم‌های «تنبل» و «دیوانه» متحول می‌کنند

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

با «قلم» هم «قدم» میشوم و می‌روم تا زندگی در عصر صنعت

زندگی در عصر کشاورزی را، مختصر شرح دادیم، حال زمان گذر است از عصر کشاورزی به عصر صنعت.

کسانی که از زمان خود جلوتر هستند، را غالباً «تنبل» یا «دیوانه» می‌نامند، چون همیشه دنبال راهی متفاوت، و «خلاف حرکت جامعه» هستند. انسانهایی پایدار، با اراده، مصمم و امیدوار. سرانجام کار آنها به نتیجه‌ای می‌رسد که سودش برای همه است.

تمدن با توسعه شهرها و ایجاد راههای ارتباطی، جاده و راه آهن، و ساخت ماشین آلات صنعتی، به روستاها نزدیک (یا به عبارتی حمله‌ور) شد. ما انسانها هم، چون ذاتاً عافیت طلب هستیم، کم کم پذیرفتیم و استقبال خوبی هم نشان دادیم. کمپانی‌های بزرگ هم به این کار دامن زدند، چون هم به نیروی انسانی، برای کار و هم به زمین، برای ساخت کارخانجات نیاز داشتند. آنها در رفع نیازهای خود موفق بودند.

از این رو، پای ماشین آلات، به روستاها باز شد و آدمها در ابتدا احساس خوب و رضایتمندی داشتند،

خوشحال بودند، چون زمین بیشتری را با زحمت کمتری، زیر کشت می‌بردند و با غرور احساس پیروزی و خوشبختی می‌کردند.

اما بشنویم از زمین...

زمین در تفکر عمیقی فرو رفته بود و از کار آدم‌ها سر در نمی‌آورد. چه خطایی کرده بود که این چنین به جانش افتاده‌ بودند؟ گاهی به بهانه افزایش کشت، و گاهی به بهانه آب، بدنش را مجروح و سوراخ می‌کردند.

زمین، به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسید، او چیزی را از آدم‌ها دریغ نکرده بود و همیشه با سخاوت در خدمت آنها بود. مادر مهربانِ روزی دهنده، به جواب نمی‌رسید. او در خود فرو می‌رفت و به غم دیگرش می‌اندیشید...

زخم خوردن بر تَن را، می‌توانست تحمل کند، اما دردی که بیشتر آزارش می‌داد، بی‌محلی کردن آدم‌ها بود. دیگر کمتر کنارش بودند، دیگر کسی با او حرف نمیزد. با ماشین آلات می‌آمدند و می‌رفتند و هیچ احساسی به زمین منتقل نمی‌شد. دیگر کسی از او تشکر نمی‌کرد، و زمین همچنان تحمل می‌کرد و سخاوتمند بود، و به اندک مردمانی که هنوز به دیدارش می‌آمدند و با او سخن می‌گفتند دلخوش بود و از مصاحبتشان لذت می‌برد.

وقتی می‌دید آدمی‌بخشی از وجودش را در دست می‌گیرد، می‌بوید، و نگاهش می‌کند، غرق در شادی می‌شد. و گاهی با دیدن این صحنه‌ها، آسمان برایش اشک می‌ریخت.

برویم و زمین را با افکار و اندوهش تنها بگذاریم، تا بعد... اما انسان: مغرور از پیروزی به دست آمده بود، به واسطه ماشین‌الات، وقت زیادی پیدا کرده بود...

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

بازدید : 7
دوشنبه 5 اسفند 1403 زمان : 9:52
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

با «قلم» هم «قدم» میشوم و می‌روم تا زندگی در عصر کشاورزی...

بشر در دوران کشاورزی یعنی زمانی که هر کس روزی خود را از زمین، در می‌آورد؛ و زندگی را می‌گذراند؛ اوضاعش بد نبود، خوب بود، کشت و کاری داشتیم؛ داشتی, داشتیم؛ برداشتی داشتیم؛ فصل‌ها را داشتیم؛ کوهها را داشتیم؛ چشمه‌ها را داشتیم؛ رودخانه‌ها را داشتیم؛ و آدمهایی، که در کنار هم «با وجود رنج» شاد بودیم.

دست‌ها «پینه» داشت،،، اما دل‌ها «کینه» نداشت...

پاها خسته و تاول داشت،،، اما کسی برای کسی پاپوش نداشت...

پیشانی چین‌ و چروک داشت،،، اما قلب‌ها صاف بودند...

زمین سنگلاخ بود... اما آسمان آبیِ آبی...

سرما بیداد می‌کرد، اما گرمای خانه و خانواده، دادرس بود...

همه چیز ساده بود اما عمیق، دلخوش بودیم با یک انگشتر عقیق...

فصل کاشت، با هم بودیم مهربان و صمیمی...

فصل داشت، یار هم بودیم...

فصل برداشت، سخاوت حکمرانی می‌کرد، و بخشش فرمان را اجرا...

امکان نداشت از کنار خرمن کسی بگذری و دامانت را پر نکنند...

هم پا به پای هم، کار می‌کردند... هم تجارتشان پایاپای بود...

چه خوش دورانی که؛ همه از هم بهره‌مند می‌شدند...

آدم‌ها؛ چون با هم مهربان بودند، همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده بودند. آسمان هم مهربان بود. زمین هم سخاوت داشت. کوهها استوار... چشمه‌ها پر آب... رودخانه‌ها جاری...

خلاصه از این انسان مهربان؛ طبیعت چیزی را دریغ نمی‌کرد. حتی حیوانات هم از این صمیمیت آدم‌ها بی‌تاثیر نبودند. گوسفندان از شیرشان دریغ نمی‌کردند. مرغ‌ها از تخم مرغ. چهارپایان تمام حواسشان به کارشان بود. حتی گرکها هم، تا ناچار نمی‌شدند؛ به گله نمی‌زدند. چون آدمها، با هم مهربان بودند...

به قلم: میراحمدی ان‎شاءالله ادامه دارد...

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 143
  • بازدید کننده امروز : 113
  • باردید دیروز : 51
  • بازدید کننده دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 423
  • بازدید ماه : 902
  • بازدید سال : 2365
  • بازدید کلی : 77286
  • کدهای اختصاصی